روی سنگ سفیدی نشسته بودم و انتظار آمدنت را میکشیدم.
نسیم آ مدنت را به گوش جان نواخت.
تو آمدی...
صورتم سرخ شد و پا هایم لرزید.
.
.
.
.
.
.
آن گاه سیفون را کشیدم تا آب تو را ببرد.
روی سنگ سفیدی نشسته بودم و انتظار آمدنت را میکشیدم.
نسیم آ مدنت را به گوش جان نواخت.
تو آمدی...
صورتم سرخ شد و پا هایم لرزید.
.
.
.
.
.
.
آن گاه سیفون را کشیدم تا آب تو را ببرد.